اولين كلاس زندگي پارميس خانم
پارميس به كلاس ميرود
تمام روز چهارشنبه من يك ذوق عجيب و غريب دارم كلا كودك درون من بسيار فعاله و حتي تا حدودي
بيش فعاله اصلا هم نمي خواد بزرگ بشه يه ذوق و شوق عجيب.....
حالا تمام اين همه ذوق و شوق براي رفتن به كارگاه هاي تركيبي مادر و كودك موسسه بادبادكه
جايي كه من بيشتر از پارميس در شعر خوندن و بازي كردن و بالا پايين پريدن مشاركت مي كنم جايي
كه من سارا كوچولو هستم
تو اين مدت با چند مربي آشنا شديم خانمها بهار، نازنين، سارا، پرند، كيميا و گلناز و ... كه بدون اغراق
همگي بسيار خوب و عالي و توانمند و خلاق بودند و در اين ميان من عاشق كيميا جون با اون صداي
بسيار زيباي اپرايي اش شدم و اصلا دلم نمي خواست كلاس اون روز تمام بشه
بدليل اينكه تو كلاس كسي حجاب نداره امكان عكس گرفتن هم نيست اما اين چند تا عكس از دخترك
نقاش ما كه چنان با حوصله و دقت با قلم مو كار ميكنه كه من لذت مي برم آخر كلاس با كلي زحمت
راضي شد قلمو به مربيش بده........
به گفته يكي از مادرهاي هنرمند همكلاسي كه كار پارميس نگاه ميكرد مي گفتند كه خودشون تو دوران كودكي همينجوري بودند و احتمال اينكه پارميس نقاش خوبي بشه زياده.............. چه خوووووب
موزه زمان در نزديكي هاي موسسه
سينه سپر كرده يعني اين
پارميس اخمو كه البته داره اداي پسرخاله خوش اخلاقشو درمياره
يكي از قديميترين دستگاه هاي كارتزن كارگران كارخانه ها