كودكانههاي دخترم 3
كتاب مهمانهاي ناخوانده را براي اولين بار داشتم براش مي خوندم داستان شيرين و زيبايي كه همه ما
دوستش داريم
مامان: مادربزرگ مهربون تو خونهاش خوابيده بود
بارون ميومد يه دفعه در خونه تق و تق و تق به صدا درومد در اينجا مامان صحنه داستان شبيهسازي مي كنه و
ميره پشت در ورودي ساختمان و در ميزنه تق تق تق سرك ميكشه و ميگه من گنجيشك اشي مشي ام بارون
مياد خيس شدم بيام تو خونتون مادربزرگ مهربون
در اينجا پارميس بلند شد و بدو و بدو رفت ..............................
مامان: پارميس داريم كتاب مي خونيم كجا ميري؟
چند ثانيه بعد پارميس با يك عدد دستمال كاغذي برگشته و تند و تند شروع ميكنه به خشك كردن گنجشك توي
كتاب (تا برم و دوربين و بيارم و عكس بگيرم ديگه كارشو تكرار نكرد اما براي ثبت خاطره اي از دل مهربون دخترم
از كتاب و دستمال عكس گرفتم)
مورد مشابه ديگر اينكه موقع نقاشي با ماژيك وايتبرد ناگهان خطي روي دست من كشيد. گفتم پارميس دستم
خط خطي شد من ناراحت شدم دخترك نگاهي كرد و سريع رفت تابلو پاك كن را آورد و شروع كرد به پاك كردن خط
روي دستم
عاشق شيرينكارياتم عشقم شيريني زندگيم مديون توام و خداي مهرباني كه در نهايت لطف و كرم بي
منتهاش تو را به ما داد.
وقتي پدر براي دختر لاك ميزند نتيجه اين ميشود كه انگشت و ناخن همرنگ ميشوند